-
سرچشمه ی خورشید که تو باشی
جمعه 15 مرداد 1395 01:24
مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
-
بی حضور دست هات
جمعه 15 مرداد 1395 00:55
چقدر چشمهام را ببندم و حضور دستهات را بر تنم نقاشی کنم؟ میترسم آقای من ! میترسم دستهام از دلتنگیت بمیرد. چقدر بی تو از خواب بپرم شیشهی آب را سر بکشم و چیزی از پنجره بپرسم ؟ چی بپرسم دیگر؟ خواب مرا نمیبرد میآورَد تو را میآورَد بی آنکه باشی.
-
و تو در میان جانی
پنجشنبه 14 مرداد 1395 01:25
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی که به دوستان یک دل سر دست برفشانی دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم عجب است اگر...
-
این یک شعر است.
پنجشنبه 14 مرداد 1395 00:57
-
سنجاب جان
سهشنبه 12 مرداد 1395 23:38
ای زلف سرکجت همه چین چین شکن شکن مویت برای بستن دلها رسن رسن
-
پشت این آسمان بلند
سهشنبه 12 مرداد 1395 23:21
خدا عالم است مادرم میگوید؛ پشتِ این آسمانِ بلند آسمانِ بلندِ دیگریست ... باز هم پر از ستاره! بعد، پشتِ آن آسمانِ بلند باز آسمانِ بلند دیگریست پر از واژه و پَری! و همین طور ترانه که هی ناتمام ... چقدر خوب است که ما شاعریم سادهایم، باورمان میشود، و حیرت میکنیم وقتی که آفتاب بالا میآید گاهی هنوز ماه ... آن گوشهی...
-
آوازهای آدمیان
سهشنبه 12 مرداد 1395 01:21
ری را صدا می آید امشب... (برای امشب شعر دیگه ای در نظر گرفته بودم. پست قبیله ی دریا رو که خوندم اسم ری را منو یاد این شعر شاملو با صدای سهیل نفیسی انداخت.)
-
آسمان آب شده
سهشنبه 12 مرداد 1395 01:10
روزی نو آغازی نو جغرافیای بوسه ی من، کجایی؟ تا در سپیده های تو پهلو گیرم عطر گل شب بو کجایی؟ دلم می خواهد چنان بنوشمت که در استخوانم حل شوی آسمان آب شده در تنگ بلورین من موجی کف بر لبم که به اشتیاق تو تا ساحل می دوم و لب پر زنان به بستر خود می روم بی آنکه تو را ببینم روزی تو آغازی نو جغرافیای خانه ی من، کجایی؟
-
از قبیله ی دریا
سهشنبه 12 مرداد 1395 01:06
چقدر سادهایم ریرا ! نه تو، خودم را میگویم من هنوز فکر میکنم سیب به خاطرِ من است که از خوابِ درخت میافتد . در آینه مینگرم و از چاهی دور صدای گریهی گُلی میآید که نامش را نمیدانم! ریرا ...! گفتی برایت از آن پرندهی کوچکی که تمامِ بهار ... بیجُفت زیسته بود، بنویسم ! باشد عزیزِ سالهای دربهدری ...! راستش را...
-
خلوص!
سهشنبه 12 مرداد 1395 01:03
گناهانم را دوست دارم! بیشتر از تمام کار های خوبی که کرده ام، می دانی چرا؟ آنها واقعی ترین انتخاب های من هستند.
-
راز پنهانی
دوشنبه 11 مرداد 1395 01:12
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند به فتراک جفا دلها چو بربندند بربندند ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند ز چشمم لعل...
-
دلآرام
دوشنبه 11 مرداد 1395 00:42
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت ..
-
قمقمه٢
یکشنبه 10 مرداد 1395 01:50
بازار قم از نقل لبت رو به کسادی ست بیچاره نکن حاج حسین و پسران را
-
روح ِ برخاسته از من
یکشنبه 10 مرداد 1395 01:20
نـه فـقـط از تـو اگــر دل بـکنـم می میرم سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم بین جان من و پیراهن من فرقی نیست هـر یکی را کـه بـرایـت بـکَـنـم می میرم بـرق چـشمـان تــو از دور مـرا می گـیـرد مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم روح ِ برخاسته از...
-
بازیچه ی ایام
یکشنبه 10 مرداد 1395 00:20
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمان است تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است آبی که بر آسود ، زمینش بخورد زود دریا شود آن رود که پیوسته روان است از روی تو دل کندنم آموخت زمانه این دیده از ان روست...
-
مرگ دوست نداشتن توست
شنبه 9 مرداد 1395 01:30
اگر مرا دوست نداشته باشی دراز میکشم و میمیرم مرگ نه سفری بیبازگشت است و نه ناگهان محو شدن مرگ دوست نداشتن توست درست آن موقع که باید دوست بداری
-
قمقمه
شنبه 9 مرداد 1395 00:51
از قند لب توست که در حاشیه ی قم هی شعبه زده حاج حسین و پسرانش
-
در انتظار بهار
یکشنبه 3 مرداد 1395 10:26
تا به آغوش من از تابش خورشید گریزی .. کاش یک روز، تنم سایه ی دیوار تو می شد!
-
محاسبات نجومی
یکشنبه 3 مرداد 1395 10:18
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﻋﻤﺮ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﺤﺎﺳﺒﺎﺕ ﻧﺠﻮﻣﯽ ﺩﺭ ﺣﺪ ﭘﻠﮏ ﺯﺩﻥ ﯾﮏ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﻣﺎ ﺣﺎﺿﺮﻡ ﺯﯾﺮ ﺗﮏ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﭘﺮﺕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﺋﯽ ﺁﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﺮﺗﻮ ﺣﺴﻦ ﺗﻮ ﺑﻨﺸﯿﻨﻢ ﻭ ﺻﺪ ﺳﺎﻟﯽ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﭘﻠﮏ ﺑﺰنم!
-
شعر سپید
یکشنبه 3 مرداد 1395 01:23
شعر امشبم یک شعر سپید است. شعری به سپیدی لباس تو. شعری روشن چونان برق نگاهت. شعری بانشاط چون بلور تنت. شعر امشب سپید است. سپیدتر از هر چه برف. در یک شب گرم تابستانی. شعری سپید و شیرین چون مروارید دندانهای تو. شعر امشبم تویی بانوجان.
-
راز
شنبه 2 مرداد 1395 01:31
اشک رازیست - لبخند رازیست - عشق رازیست اشک آن شب لبخند عشقم بود قصه نیستم که بگویی - نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی - یا چیزی چنان که بدانی من درد مشترکم مرا فریاد کن درخت با جنگل سخن میگوید - علف با صحرا - ستاره با کهکشان و من با تو سخن میگویم نامت را به من بگو - دستت را به من بده حرفت...
-
سفر غریب
جمعه 1 مرداد 1395 00:23
ما را سفری غریب افتاد روزی که ز شاخه سیب افتاد در گوش عدم خروش هستی چون صاعقه ای مهیب افتاد آدم ز بهشت آفرینش تا شام ابد به شیب افتاد حوای نجیب و ساده آن روز در دامگه فریب افتاد از گریۀ آن دو یار دیرین دوزخ ز تب لهیب افتاد مادر دو پسر زیک پدر داشت این ناخلف آن نجیب افتاد طغیانگر خودسر نخستین در آتش خود عجیب افتاد ای...
-
تو
پنجشنبه 31 تیر 1395 00:25
همه عمر برندارم سر ازین خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
-
جهان من؛
پنجشنبه 31 تیر 1395 00:25
وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
-
کنار تو ام
پنجشنبه 31 تیر 1395 00:22
غمگین مشو عزیز دلم مثل هوا کنار توام نه جای کسی را تنگ می کنم نه کسی مرا می بیند نه صدایم را می شنود دوری مکن تو نخواهی بود من اگر نباشم
-
صبحدم
چهارشنبه 30 تیر 1395 01:25
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نمنم، تو را دوست دارم
-
آبی آسمانی من
سهشنبه 29 تیر 1395 01:26
امشب تمام شعرهای جهان را در بوسه ای گرد هم آورده ام,, بوسه ای که پرواز داده ام تا روشنای صبح, آنگاه که جهان بیدار شدنت را به انتظار نشسته, بر چشمانت بنشیند. معشوق جآن به بهآرآغشته ی من جگرگوشه نازنینم صبح زندگی من روز با بیدار شدن تو آغاز می شود.
-
جگرگوشه
دوشنبه 28 تیر 1395 22:41
به خاطر مردم است که می گویم گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار، دنیا دارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود و مردم نمی دانند چگونه می شود بی هیچ واژه ای کسی را که این همه دور است این همه دوست داشت ...
-
غصه هم می گذرد
دوشنبه 28 تیر 1395 01:35
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی… به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند… لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز…
-
یار جآنی
یکشنبه 27 تیر 1395 23:14
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا نور تویی سور تویی دولت منصور تویی مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی روضهٔ امید...